دیدن ونخواستن
چه احوال دارید امید که خوب و خوشحال باشید و هفته به خوبی و خوشی سپریشده باشد .
از تلویزیون ایران زمین هم شما را تعریف می کرد
همچنان درود های فراوان خدمت هممیهنان و همزبانان فرهیخته در همه جا که هستند تقدیم می دارم.
15.7.10 7:30 پنجشنیه
15.7.11
دیدن و نخواستن
نمیخواهم دوچشمی بسته، از خوبان بریدنها
بسوی کوچة ظلمت، به حیرانی دویدنها
سراسر گشته معلوم، آنچه بوده حیرت محفل
زمین هم کروی بی شک، درین انگشت گزیدنها
نمیدانند دونان و، هرانکه بسته چشمانش
بسی آسوده دامانان ،چو گوسپندان چریدنها
همین است یک سلول از، اب بحری هم به نوشیدن
دوامش گشته با ملیون سلول در گوش شنیدنها
شکایت گرکنم باز پاسخی نیست آنچه می پرسم
چنانکه آتش داغ داده بر ماهی تپیدنها
بگرد خویش همچون چرخ می چرخند سرانجامی
شگفت از حسرت دیدار و دست و دل خریدنها
شکوة زندگی امروز و فردا های دوری را
نیایش حاصلی جز نام نیک روز دیدنها
چو رعب در گوشة ظلمت ز خشم دونان مترس جانا
کسان درد می کشند از رنجش رنجی رسیدنها
کنار آب گنگی هم نساخت دیگر طبع رندان
زساقی می گیرم جامی، به از آن خون مکیدنها
دلم در غربت و بازی آموزش که می خوانیم
چو مرغ از منبر پرحرف بی کاران پریدنها
قمار زندگی امروز سراسر جلوة مرگ است
به راة عاشقان باید چنین محکم خزیدنها
با همین یک رباعی بزم را به کام شما می خواهم.
ایستاده و رونده
نارفته رونده است سر جای خودش
ایستاده به پابه فکر رویای خودش
دیدند که به منزل است دگر اندیشی
او هم به هوا دودست دعای خودش
و با سپاس از زحمات شما کامگار افغان ها عزیز را در همه جا خواهانم
شب وروز بر همگان خوش
با شما پدرود